- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
حضرت رقیه سلام الله علیها
آن شب سـپـهــر دیـدۀ او پر ستـاره بود داغ نهفته در جگرش، بی شماره بـود در قاب خون گرفتۀ چشمان خسته اش عکس سر بـریده و یک حلق پاره بود طـفـلـک تـمام درد تـنش را ز یاد برد حرفی نداشت، عاشق و گرم نظاره بود با دست خسته معجر خود را کنار زد حتی کلام و درد و دلش بـا اشــاره بود دستش توان نداشت که سر را بغل کند دستی که وقت خواب علی،گاهواره بود در لابـه لای تـاول پـاهای کــوچکش هم جای خار ، هم اثر سنگ خاره بـود ناگاه لب گشـود و تـلاطم شــروع شد دریای حرف های دلش، بی کـناره بود کوچک تــرین یتیم خــرابه شهید شد امّا هــنوز حرف دلــش نـیمه کـاره بـود
: امتیاز
|
حضرت رقیه سلام الله علیها
آهش فضای هرسحرش را گرفته است داغــی تمامی جــگـــرش را گرفته است از کــوچـه ها رسیده تنش تیر می کشد ازبس که سنگ دور و برش را گرفته است چشم انتظار دیدن گم کــردۀ خود است دیشب ز نیزه ها خـبــرش را گرفته است برحال و روز چشم نحیفش نکرد رحم دستی نگــاه مختـصـرش را گـرفته است جا مانده از حرارت خیمه به چهره اش آتش کمی ز بال و پــرش را گرفته است بعد از غروب غارت غم بار خیمه ها با آستین پــــــاره ســرش را گرفته است خود را برای یک دو قدم راه می کشد زینب بیا کمک، کمــرش را گرفته است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها
چـشـم وا کــردم و پرپر شدنت را ديدم نيــزه در نيـزه غريبانه تنت را ديــدم زير پـامال کـبــود سُـم مــرکب هـا، نه به روي دست ملائک بدنت را ديــدم گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال عــمــه ميگفت تن بي کـفنت را ديدم گيسويت بر سر ني شعرغريبي ميخواند زلف خونين شکن در شکنت را ديدم قــاري من سر نيـزه ز عجائب گـفــتي شـام، تــفسير غــريب سخنت را ديدم آه يعقوب شده چـشـم من از روزي که به تن تــيـره دلي، پيـرهـنـت را ديـدم خيزران شيفتهی ساحت لب هـايت شد چـشـم وا کردم و زخـم دهنت را ديدم تا سحر قلب تنور از غــم تو آتش بود عطر گيسوي تـو و سـوختنت را ديدم
: امتیاز
|